نمیخوام برم مدرسه 

نمیخوام باهاتون رو به رو بشم 

باورم نمیشه من همون ادمی بودم که تا دیشب دلم‌ واستون تنگ شده بود؟

الان نمیخوام ببینمتون 

نمیخوام حرف بزنم 

نمیخوام وقتی اینو خوندین هی بپرسین چته ؟ چی شده؟

فقط نمیخوام‌ببینمتون همین(نمیدونم‌چرا.نپرس چون خودمم نمیدونم)

فقط میخوام به دیشب برگردم 

به همون موقعی که خیلی خوشحال بودم 

و از بس خندیدم دل درد گرفتم 

اره میخوام‌ برگردم به همون موقع و کلید توقف این ویدیوی قشنگ اون لحظه رو نگه دارم 

و زندگیم همونجا متوقف بشه 

نمیدونم تا کی متوقف (حداقل تا زمانی که خواستم دوباره این ویدیو رو ببینم ولی حیییییف که اینا جز یه خواسته چیز دیگه ای نیستن)

 

نمیدونم چرا 

پ.ن: به اون ناشناسی که بهم‌ گف خیلی امیدوار و خوشبینم 

من به تو گفتم که تحت تاثیر اونا قرار نگیری 

ولی الان خودم تحت تاثیرشون قرار گرفتم 

قبول دارم چیزای قشنگ و خوشحالی همیشگی نیستن 

ولی این واقعا عذاب اوره که یکی با حرفاش اونو ازت بگیره 

باید بگم از اول ادم خوش بین و امیدواری نبودم 

حتی خیلی خیلی بد بین و بی امید  و انگیزه بودم 

اما انگار یه دفه خواستم زندگی کنم 

خواستم واسه خودم زندگی کنم 

خواستم واسه خوشحال بودن خودم  تلاش کنم 

خوشحال بودم 

الانم  نمیگم نیستم 

ولی انگار یه دفعه ای یه سنگ بزرگ مقابل خودم میبینم 

نمیتونم .ازش عبور کنم 

و برای همین میخوام فعلا فقط پشت همون سنگ قایم بشم 

و دوباره بیشتر و بیشتر خوشحالیم و امیدِ کمی که از دست دادم رو بدست بیارم

نمیدونم اصلا چرا باید اینا رو بگم 

و چرا به تو (شاید چون تو اولین نفری بودی که بهم گفتی امیدوارم و با انگیزه ام ولی اخرین نفر نبودی:) 

بعد خوندن این متن هیچ سوال از طرف دیگران نمیخوام 

و جوابی هم در کار نیست 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها