من سعی کردم دلیل بیارم اما وقتی به خودم نگاه کردم دیدم نمیتونم.
این چیزی نبود که بشه درستش کرد.
یه کلمه یا یه جمله نبود.
سه سال بود!
من چطور میتونستم چیزی که حتی خودمم نمیخواستم باهاش رو به رو بشم رو برای یکی دیگه توضیح میدادم؟
این به معنای نخواستن یا انتخاب کردن نبود.
من مجبور بودم بگم نه چون هنوزم میترسم.
چون هنوزم نمیشه
میدونستم بازم قراره گیر بیوفتم. میدونستم بازم قراره تکرار بشه.
من همهچیو میدونستم اما بازم دارم بیخیال زندگی میکنم. بازم حاظرم درد بکشم و فرار کنم.
نمیدونم اخرش به کجا میرسم.
نمیدونم ته این راه چیه.
فقط
من متاسفم
بابت تمام اینا،بابت بیعرضگیم.
بابت اشتباهاتم ، دلشکستنام،حرفام ، رفتارام ، بابت کسی که هستم
متاسفم
درباره این سایت